امید به آینده با «یاغی»
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۸۹۴۷۴
این که جاوید سریال یاغی برای رسیدن به هدفش تلاش میکند و امید دارد که به آن برسد، الگویی است که باید برای جوانان مأیوس امروزی ما که به لج افتادهاند همگانی شود.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو: این روزها که در حاشیه نشستهام، گاهی سیاستورزی میکنم و گاهی تحلیلهایم در مورد مسائل شهری و امور دولت در رسانهها منتشر میشود به کارهای فرهنگی مثل فیلم دیدن هم میپردازم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از سریالهایی که در این اوقات به شدت نظرم را جلب کرده، «یاغی» است. یاغی؛ ساخته محمد کارت است که او را نمیشناختم و نمیشناسم و این سریال اولین اثری است که از این کارگردان میبینم اما به شدت این سریال را دوست دارم چون امید را در دل جوانان زنده نگه میدارد و از آینده حرف میزند.
امید حلقه گمشده جامعه امروز و جوانان ماست. این که جاوید سریال یاغی برای رسیدن به هدفش تلاش میکند و امید دارد که به آن برسد، الگویی است که باید برای جوانان مأیوس امروزی ما که به لج افتادهاند همگانی شود.
او در مکانی زندگی میکند که در آنجا رسیدن به آرزوها تقریبا محال و سخت است. فرهنگ و سبک زندگیشان اجازه نمیدهد، به گونهای دیگر زیست کنند. شاید تبدیل شدن به یک عامل قاچاق و یا یک لات بزرگ دم دستترین آرزوی نوجوانان و جوانان آن منطقه باشد.
جاوید سوژه اصلی قصه یاغی اما به گونهای دیگر فکر میکند و مسیر موفقیت را در جایی دیگر جستوجو مینماید. امید یعنی دیدن آینده و افتادن در مسیر موفقیت هرچه قدر که در توانمان باشد.
خیلی از ما با دیدن سختیهای کوچک احساس شکست میکنیم. فکر میکنیم دنیا برای ما به پایان رسیده و دیگر شانسی برای ادامه زندگی وجود ندارد .
هر وقت دچار حس شکست شدیم سری به اینترنت بزنیم و این سریال را ببینیم. یاغی به شدت شبیه زندگی ماست. زندگی که در آن هم شکست دارد هم پیروزی اما با «امید».
این روزها احساس شکست بدتر از خود شکست است مانند کسی است که در حال خوردن است اما احساس گرسنگی دارد. دوست داریم از این شرایط فرار کنیم. سوژههایی چون گرانی، بیکاری و بیاعتمادی تمام امید ما را ناامید کرده و علیرغم داشتن هویت به احساس خطرناک بی هویت بودن تبدیل شده است. احساس میکنیم در سلولی تنگ قرار داریم که هیچ پنجرهای به بیرون راه ندارد. این حس یعنی پذیرش شکست. یعنی قبول مرگ تدریجی و ناخواسته.
میگویند سرطان در اولین گام سعی میکند امید را در انسان بکشد و اگر امید بمیرد، دیگر بیمار سرطانی هیچ شانسی برای ادامه زندگی ندارد. بیمار میتواند مچ سرطان را با امید به راحتی بخواباند.
جامعه امروز ما احتیاج به سریالهای مثل یاغی دارد. سریالهایی که بدون شعار دادن، جامعه را به سمت بهتر شدن هُل بدهند. باید به مردم نشان بدهیم که میشود از میان آسفالت سخت و لجنزار هم گل بروید.
از کنار یاغی به سادگی عبور نکنیم. آن را ببینیم و به دیگران هم توصیه کنیم که آن را ببیند. کاری کنیم در روزهایی که حال برخی خراب است و برخی ناامیدانه به آینده نگاه میکنند، دوباره به روزهایی برگردیم که فردای آن روشن بود و پر از آرزوهایی خوب .
حسن بیادی
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: یاغی نمایش خانگی سریال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۸۹۴۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افعی تهران، راسکولنیکُف و احساس منحصر به فرد بودن در جهان
عصر ایران؛ مهدی مالمیر- با یک نگاه سرسری به لیست سازندگان سریال «افعی تهران» هم میشد حدس صائب زد که سریال با مخاطبِ بسیار همراه خواهد شد؛ مخاطبانی که نرم نرمک و از گوشه و کنار صدای انتقادات برخیشان را میشنویم که بر این نکته انگشت تاکید میفشارند که در این سریال، به اخلاق و رفتار مردم ساکن در تهران کملطفیهایی شده است چراکه مردم در تهران آن سان که سریال به تصویر کشیده، آدمهایی بیاعتنا به همنوع و کنایهزن و تلخزبان نیستند.
در اینکه در تمام شهرها در سراسر جهان آدمهایی از این جنس کم نیستند حرفی نیست اما چرا در این سریال این نوع آدمها در کانون سریال قرار گرفتهاند و بی اغراق در بیشترِ سکانسها با این تیپ آدمها رو به رو میشویم؟
پاسخ اما به تیپ شخصیت اصلی سریال بازمیگردد. ما به جهان شخصی وارد شدهایم و با چشمان شخصیتی جهان را مینگریم که نگاهی دگرگونه به انسانها و جهان دارد: «آرمان» منتقد سینما و مدرسی است که در آستانۀ 50 سالگی فرصتی به کف آورده تا نخستین فیلم بلندش را کارگردانی کند و به جرگۀ کارگردانان فیلم اولی بپیوندد! این منتقد سینمایی که کمی دیر برای ساختن فیلماش به تکاپو افتاده، از نوعی ویژگی شخصیتی برخوردار است که بدان «شخصیت بیش از حد حساس» یا hayper sensitive person گفته میشود.
دارندگان این ویژگی شخصیتی، جهان گرداگردشان را با حساسیت بالا درک و دریافت میکنند و از پیش پاافتادهترین ماجراهای روزمره نمی گذرند و مدام رخدادی را که برای بسیارانی میتواند با پوزخندی یا دستِ بالا با شانه بالا انداختنی برگزار شود، در ذهن و ضمیرشان همچون سکانسی از یک فیلم دردناک مرور میکنند و دندان روی دندان میسایند و گهگاه از کاهی کوه میسازند و مته به خشخاش زندگی می گذارند.
مثلا پاسخ نه چندان گرم نانوای محترمِ محل در یک صبح سرد، برای کاراکترهایی که چندان درگیر ویژگیِ «شخصیت بیش از اندازه حساس» نیستند، میتواند با بی اعتنایی و حتی بی توجهی رو به رو شود یا آن را به حساب خستگی و هزار و یک دلیل و علت دیگر بنویسند و همچون بچه آهوییسبکبال از کنار آن بگذرند و دنبال کار و بار خود را بگیرند، اما شخصیت بیش از حد حساس، این بیمهری کوچک را در ذهن خود بدل به رویدادی بزرگ میکند و با منفیبافی و تفسیرهای کهکشانی از یک اتفاق روزمره، به روان خود زخمهای ناسور میزند و سلولهای عصبی خود را به کشتن میدهند!
در سریال افعی تهران با کارگردانی « سامان مقدم» چند بار هم از زبان خود شخصیت محوری داستان که صادقانه در برابر روانشناس اقرار کرد که رویدادهای روزمره را نمیتواند مثل باقی ادم ها ندیده یا نابوده بگیرد با تیپ شخصیتی ارمان کارگردان پنجاه ساله آشنا می شویم و هم در یکی از ظریف ترین سکانس ها که به روشنی دست بر روی نقطه ضعف شخصیت حساس می گذارد: آنجا که آرمان در سکانسی از سالن تئاتر بیرون می آید و وقتی پول بلیتش را از خانم بلیت فروش مطالبه می کند و خواهان پس گرفتن آن است با نگاه توام با تحقیر خانم مواجه می شود و صحنه خندۀ نه چندان مودبانه و نالازم خانم بلیت فروش را چند بار در موقعیتهای مختلف به یاد می آورد و در آنجا است که سریال اولین تلنگر را به مخاطب میند که با شخصیتی نامعمول در سریال رو به رو است و ضروری است از او انتظار رفتار و منشی از لون دگر داشته باشد.
هنگامی که با شخصیت داستان و ویژگیهای رفتاری او آشنا شدیم، با آسودگیِ بیشتری میشود رفتار او و کنش و واکنشاش را در دایره همکاران، همسایه و همسر سابق و همسایه پیشبینی و درک کرد.
آرمان با سِنسورهای حساس اش بدل به آینهای زشتنما میشود که دست بر روی نکاتی مینهد که شاید در زندگی روزانه کمتر کسی به قول قدیمیها سنگی در ترازوی آنها بگذارد.
اینکه رابطۀ میان شهروندان در کلانشهری مثل تهران تا چه اندازه میتواند پیچیده باشد. تا چه اندازه باید مراقب سخنانی باشیم که با شتاب بر زبان جاری میسازیم، تا چه اندازه باید سکنات خود را به هنگام حمله خشم و کدورت و حسادت کنترل کنیم و... چرا که همه آدمها نمی توانند به راحتی از ماجرایی، کنایه ای، متلکی و نیشِ زبانی و پرخاشی درگذرند و این احتمال متاسفانه کم نیست که برای برخی اتفاقات ناگوار روزمره بدل به عقدهها و کمپلکسهای خطرخیز شود.
افعی تهران، همان قاتلی که در شهر پیچ و تاب میخورد و آرمان بر آن است تا فیلماش را از روی زندگی پُرماجرای او بسازد، احتمالا یکی از همین «شخصیت های بسیار حساس» است که ناخوشی روانیاش به حد خطرآفرینی برای جامعه تبدیل شده است؛ احساس نزدیکی حسی میان کارگردان و قاتل سریالی هم از همین اشتراکات روانی سرچشمه میگیرد.
هر دو، چه کارگردان و چه قاتل زندگی درونیِ پیچیده ای دارند. هر دو از رویدادهایی رنج می کشند که از زمان کودکی بر روان شان سنگینی می کند( قاتل زنجیره ای کسانی را می کشد که در کارنامه شان سابقه کودک آزاری دارند) و در نهایت، هر دو آدم های منحصر به فردی در نوع خود به شمار می روند که در قاتل این احساس منحصر به فرد بودن به جنایت می انجامد. چرا که هر قاتلی چنان چه از رمان بی نظیر «جنایت و مکافات» آموخته ایم، در وهله اول با نوعی احساس خاص بودن، خود را محق می داند که دست اش را به خون همنوع رنگین کند. راسکولنیکوف کم بنیه و بیمار که دانشجوی حقوق بود، در هذیانات و تفکرات اش به این نتیجه رسیده بود که آدمی است « ویژه» که سزاوار به انجام رساندن کاری است که از هر کسی ساخته نیست: قتل پیرزن رباخواری که زندگی او را همچون زندگی پشه ای بی ارزش می شمارد و شایسته ی نابودی!
راسکولینکوف در رمان "جنایت و مکافات"
در آخر، می شود به نویسندگان فیلمنامه آفرین گفت که شخصیتی با ویژگی های روانی خاص آفریدهاند و داستان را بر روی شانههای یک شخصیت بیش از حد حساس سوار کرده اند و از این طریق، هم سریالی با مایههای پلیسی و جنایی ساختهاند و هم شماری از ویژگیهای برخی از ما شهروندان عجول و بی حوصله و گهگاه بیملاحظه را به تصویر کشیدهاند که کمتر کسی در فیلمها و سریالها به این ظریفهها توجهی جدی نشان میدهد.